گزارشی تکان‌دهنده از یک محله در تهران

گزارشی تکان‌دهنده از یک محله در تهرانسرشان پر از جانور است. جانورهای ریز خاکستری و سفید یا شپش است، یا تخم اش که لابه‌لای موهای نرم‌شان، جا خوش کرده. تخم‌های سفیدرنگ، چیزی شبیه شوره. جانورانی که زنده‌اند، راه می‌روند، خون‌شان را می‌مکند و می‌خارند. آن‌قدر که گاهی سرشان را زخم می‌کند. ….

بنا به گزارشی که به قلم زهرا جعفرزاده آمده است: خیلی از کودکان کار «لب خط» شپش دارند؛ کودکان کم سن و ‌سال خیابانی آن‌ طرف‌تر از میدان «شوش». جایی که چند مرکز مهم تجاری، روزانه میلیاردها تومان کاسب می‌شوند، بدون این‌که بدانند کودکان لب خط، به خاطر فقر و نبود بهداشت، با شپش‌ها زندگی می‌کنند. شپشی که به خیال ما این روزها به سختی در سر کسی پیدا می‌شود، حالا به راحتی لابه‌لای موهای کودکان چهار، پنج ساله فقیرترین منطقه تهران دیده می‌شود.

کودکان این محله فقر و گرسنگی دارند، محرومیت دارند. در معماری نداشته خانه‌های این محله که کم از بیغوله نیست، حمام جایی ندارد. اگر هم داشته باشد، آنقدر شلوغ و کثیف است که نرفتن را به رفتن اش ترجیح می‌دهند. دستشویی‌های‌شان هم همین وضع را دارد. به جای حمام اتاقکی می‌سازند و از خانواده‌ای اجاره می‌گیرند تا خرج موادشان درآید.
حمام رفتن در این محله، داستانی دارد. هر بار باید یک خانواده دور هم جمع شوند، وسایل شان را در کیسه کنند و مسافتی را پیاده بروند تا به حمام برسند. آنها وقت این کارها را ندارند، اگر دو هفته یک‌ بار نوبت به حمام کردن شان برسد خوب است. آنها که حمام دارند، لژ نشین محله هستند، هر کسی را هم به خانه‌شان راه نمی‌دهند، فقط فامیل و نزدیکان.

در جمع کوچک کودکان کار لب خط که جمعیت دانشجویی امام علی برای شان خانه علم درست کرده، دختران، موهای بلندی ندارند. خیلی‌ها موهای شان را از ته زده‌اند. اگر رفتارهای دخترانه‌شان نباشد، تفاوتی با پسرها ندارند. روسری‌های گلدار کج و کوله‌شان مدام از سرشان می‌افتد، محکم گره می‌زنند. «زینب روسری‌تو سرت کن.» صدای مربی می‌آید. دیگر کلافه شده. سن شان به روسری سر کردن نمی‌رسد اما چاره‌ای نیست. سرشان پر از شپش است. نباید به دیگران منتقل شود. در همین هفته‌های گذشته دو مربی خانه علم جمعیت امام علی که هفته‌ای سه روز برای این کودکان کلاس‌های آموزشی دارند، شپش گرفته‌اند، نمی‌شود کاری کرد. این کودکان آن‌قدر آویزان مربی‌ها می‌شوند و آن‌قدر آنها را بغل می‌کنند که نمی‌شود شپش‌ها را کنترل کرد.
از سر و کول هم بالا می‌روند، با همان روسری‌ها. زهره شریفی مددکار جمعیت، «زینب» را صدا می‌زند. لابه‌لای موهایش را نگاه می‌کند. فرق اول را که باز می‌کند، رشک‌ها را می‌بیند. کابینت‌ها را پر کرده‌اند از شامپوهای ضد شپش. یکی به او می‌دهد و شماره تلفن اش را روی کاغذی می‌نویسد. «به مادرت بگو به من زنگ بزنه.» این راه چاره نیست. مادران این کودکان وضع بدتری دارند. موهای رنگ‌ کرده بلوندشان، پر از همین شپش‌هاست. نه کوتاه می‌کنند، نه درمان اش. اصلا برای شان مهم نیست. از همین مادر هم به دختر منتقل می‌شود؛ در خانه‌هایی که چندین نفر روی یک بالش و تشک می‌خوابند، جایی که روسری‌ها رد و بدل می‌شود و خاله، دخترخاله، همسایه و … لباس‌های همدیگر را می‌پوشند.

در لباس‌ها، ملحفه‌ها و رختخواب‌های این کودکان شپش‌ها جولان می‌دهند. آنها با این جانوران زندگی مسالمت‌آمیز دارند. شپش جزو زندگی معمولی این خانواده‌هاست. این را شریفی می‌گوید. «زنان این محله موهای شان را بلوند و روشن می‌کنند اما به بهداشت شان توجهی نمی‌کنند. فقط شپش هم نیست، عفونت‌های قارچی و بیماری‌های زنانه هم اینجا بیداد می‌کند.» این ماجرا تنها برای مادران و زنان نیست، دختران کم‌ سن و‌ سال هم از این بیماری‌ها رنج می‌برند. در گوشی به هم می‌گویند. می‌دانند که نباید همه بدانند.
شریفی از وضع بهداشت شخصی ساکنان این محله ناراحت است. «خیلی از این کودکان حتی لباس زیر به تن ندارند. از ۲۰ تن، شاید یکی از آنها لباس زیر تنش کرده باشد. به همین خاطر آنها به شدت مستعد بیماری‌ها هستند.»
جمعیت امام علی برای بهداشت زنان و دختران «لب خط»، قرار است طرح مادرانه داشته باشد. به گفته مددکار جمعیت، در کنار بهداشت شخصی، بهداشت اجتماعی در این محله، کاملا فراموش شده. «توالت خانه‌های شان خیلی کثیف و آلوده است. همه اینها باعث انتقال بیماری‌ها می‌شود.» همین هم باعث شده که میزان بیماری‌های ویروسی، روز به‌ روز در میان این کودکان زیاد شود؛ کودکان کاری که سر چند چهارراه آن طرف‌تر، گردو و دستمال و فال می‌فروشند. گردوهایی که با همان دست‌ها و در همان خانه‌هایی که موش‌ها در آن جولان می‌دهند، شکسته می‌شوند.
رضا، ۱۲ساله است، ۶ خواهر و برادر دارد. خانه‌شان حمام ندارد. دو هفته یک‌بار حمام می‌روند؛ حمامی که از هر شخص، ۴ هزار و ۵۰۰ تومان می‌گیرد. «اینجا قبلا حموم داشت اما از وقتی خراب اش کردن، مجبوریم برای حمام به جای دورتری بریم.» مادر رضا هم شپش دارد، خواهران اش هم. خودش ولی ندارد. موهایش را از ته زده‌اند.
این کارها را جمعیت امام علی برای شان کرده. دوشنبه هفته پیش که کارشناس بهداشت آمد، موهای خیلی از دختران را به خاطر همین شپش‌ها کوتاه کرد و سر پسرها را هم از ته تراشیدند. همان روزی که خیلی از بچه‌ها، از حمام کردن فرار کردند.

«آیدا» هم ۱۲‌ سال دارد. کمی که شال اش عقب می‌رود، تخم شپش‌ها از روی ساقه موهایش خودنمایی می‌کند. موهای پرپشت اش، کوتاه شده بود اما باز هم فایده‌ای نداشت. «یک‌ بار از شامپوی ضد شپش استفاده کردم، یک‌ بار دیگه هم مونده. اما هنوز خوب نشدم.» گردو فروشی می‌کند. دست‌های سیاه اش را نشان می‌دهد. خودش همه را می‌شکند و سر چهارراه‌ها می‌فروشد. می‌گوید شپش را از بچه‌های عمه‌اش گرفته. «شامپو می‌زنم، شپش‌ها کم می‌شن، اما وقتی بچه‌های عمه‌م می‌یان، باز هم شپش‌هام زیاد می‌شن. خیلی ناراحتم، پیش دوستام کوچیک شدم.»
خانه آیدا حمام دارد اما می‌گوید: «مادرم اجازه نمی‌ده کسی به خونه‌مون برای حمام کردن بیاد. یک‌ بار فاطمه اومد ازش عفونت گرفتم.» این را در گوشی می‌گوید. «لیلا» هم می‌گوید که عفونت دارد.
«فاطمه» موهای بلندی دارد. هنوز موردی از شپش روی سرش پیدا نشده اما مشکوک به این بیماری است. آنها حمام ندارند اما خودش می‌گوید «هر روز موهامو زیر آب می‌شورم.» وضع بهداشت محله‌شان اذیت اش می‌کند؛ موش‌ها و سوسک‌هایی که از خانه‌های شان بالا می‌روند و زباله‌هایی که دیگر جوی آب‌ها را پر کرده‌اند. آنها در محله‌شان حتی سطل زباله هم ندارند؛ می‌گوید: «همسایه‌هامون همه‌شون شپش دارن.» این را با اکراه می‌گوید. فاطمه دستمال و فال می‌فروشد. دخترانی که با او کار می‌کنند هم شپش دارند.
کودکان زیر ۵‌ سال هم از این شپش‌ها دارند، حتی آنهایی که هنوز کار نمی‌کنند. سپیده، مربی‌شان است. او به کودکان پنج شش ساله آموزش می‌دهد. «یاد دادن رعایت بهداشت فردی به این کودکان سخت است. مجبوریم با شعر و بازی، این مسائل را به آنها آموزش دهیم. مشکل اینجاست که بیشتر آنها خانواده‌هایی دارند که اصلا این مسائل را رعایت نمی‌کنند.»

کودکان کار لب خط، با همه اینها، باز هم خوشحال اند. جانورانی که روی سرشان رژه می‌روند، ذره‌ای از شادی‌شان کم نکرده. آنها می‌دانند چه بیماری‌هایی دارند.
«در این محله از همان اول، بهداشت، محلی از اعراب نداشته.» شریفی این‌ها را می‌گوید. «خانواده این کودکان از چادرنشینی، صحراگردی و خشت‌نشینی کم‌کم به شهرها آمده‌اند. نام خانوادگی خیلی از آنها هم غربتی، چادرنشین و صحراگرد است، به همین علت رعایت مسائل بهداشتی خیلی برای‌شان مهم نیست.» خانه بهداشت، کمی آن طرف‌تر از محله لب خط است اما هیچ کاری برای آنها نکرده. این مددکار از آنها گلایه دارد. «نه شهرداری منطقه ۱۵ و نه حتی خانه بهداشت صفاری، به این محله رسیدگی نمی‌کنند. هر چه شناسایی شده‌اند، کار جمعیت امام علی بوده.»
مجبورند به خاطر شیوع بالای عفونت دستگاه تناسلی در میان دخترها، آموزش‌های جداگانه‌ای به آنها بدهند. آنها مشکلات بهداشتی زیاد دارند. پسرها کمتر شپش دارند. موهای‌شان کوتاه است. کوتاه کوتاه، تقریبا کچل اند. دختران به سختی راضی به این کار می‌شوند. آن هم در فرهنگ غربتی‌ها که مو برای شان مهم است و دختران شان از چهار پنج سالگی موهای شان رنگ می‌شود. مثل مادران شان.
شریفی از کاری که دوشنبه هفته گذشته در خانه علم لب خط برای این کودکان انجام دادند، صحبت می‌کند. «هفته پیش اینجا روز بهداشت داشتیم. دوازده سیزده کودک خانه علم را که شپش داشتند، حمام بردیم و از شامپوی ضد شپش برای شان استفاده کردیم.» اینجا ۴۵ کودک دارد. تعدادشان خیلی بیشتر از اینهاست اما دیگر خانه جایی ندارد. کلاس‌ها پر است. «شاید فقط ۲۰‌ درصد بچه‌های این‌جا حمام داشته باشند. بقیه حمام بیرون می‌روند.» شریفی این‌ها را می‌گوید و ادامه می‌دهد: «واقعا نمی‌شود همه این‌ها را این‌جا حمام کنیم. با این همه باز هم یک روز در هفته، سعی می‌کنیم تا برنامه بهداشت داشته باشیم.» این‌جا گروه بهداشت و درمان دارد؛ کسانی که هفته‌ای یک روز می‌آیند، بهداشت و تغذیه کودکان را بررسی می‌کنند.

خانه علم لب خط، نوپاست و پنج شش ماهی بیشتر از راه‌ اندازی‌اش نمی‌گذرد. ساختمان دو طبقه کوچک و تنگ؛ لب خیابان رجب‌نیا. در آبی‌رنگ‌اش زنگ هم ندارد. تمام مخارج اش را خیران می‌دهند. حتی پول شامپوهای ضد شوره ۴ ‌هزار تومانی که دو بار بیشتر نمی‌شود استفاده کرد. خانواده کودکان کار، برای این چیزها پول نمی‌دهند. برای شان هم مهم نیست. نه فقط شپش که حتی سلامت دختران شان. روزی صد، صد و پنجاه ‌هزار تومان درآمد دارند اما خرج موادشان می‌کنند.
این‌جا لب خط که نه، ته خط است. با این‌که جایی، خیابانی، کوچه‌ای در دل پایتخت است اما هیچ جای اش شبیه شهر نیست. جایی که روزانه هزاران تن از جلوی آن گذر می‌کنند اما جرأت ورود به آن‌جا را ندارند. ساکنان این محله برای شان غریبه هستند؛ همان‌ها که ظهر، زیر آفتاب، جلوی در خانه‌های شان زیرانداز انداخته و همه چیز را می‌پایند. زنانی با موهایی رنگ‌ کرده و کلیپس‌هایی که به‌ سان دختران این روزهای شهر، به موهای شان فرم داده‌اند. این‌جا را خیلی‌ها به فراموشی سپرده‌اند. کارشناسان شهرداری و وزارت بهداشت که سالی یک‌ بار هم آن طرف‌ها پیدای شان نمی‌شود.

همه این‌ها بیخ گوش ساکنان خیابان خراسان و ری رخ می‌دهد؛ کسانی که جدای از سکونت در منطقه جنوب شهر، وضع مالی چندان بدی ندارند و خیلی‌های شان بازاری‌هایی هستند که وضع مالی خوبی دارند. هیچ‌کس غربتی‌ها را نمی‌خواهد. کسانی که فقر فرهنگی بیشتر از بی‌پولی، خون زندگی‌شان را مثل همان شپش‌ها می‌مکد. شریفی می‌گوید: «لب خط، جزو ناحیه یک منطقه ۱۵ شهرداری به شمار می‌رود اما شهرداری این منطقه کمترین توجهی هم به این محله ندارد.» جوی‌ها پر از زباله است. تل زباله ته هر کوچه، دیگر بخشی از هویت نداشته آن شده.
در جوی‌ها همه چیز پیدا می‌شود. از سرنگ گرفته تا پوست هندوانه، همه در جوی‌های پرآب و کثیف شناور است. جایی که موش‌ها و سوسک‌ها و‌ هزار جور مگس و حشره دیگر، روزگار می‌گذرانند.
یکی از مغازه‌داران می‌گوید: «هفته پیش خودمان سم می‌ریختیم، موش‌ها کم شدند.» این‌ها را با هزینه شخصی پرداخت کردند. ماموران شهرداری همان موقع از راه می‌رسند. برای بررسی وضع ساختمانی که درحال بازسازی است و وسایل ۵ خانواده مستاجرش، در کوچه رها شده. آنها کاری به کثیفی و تعفن ندارند. آنها آمده‌اند مجوز ساخت را ببینند! می‌گویند: «برای این محله نمی‌شود کاری کرد.» ساکنان این محله با همین زباله‌ها و بوی تعفن آن، با انواع بیماری‌های ویروسی و انگلی، با شپش‌ها و عفونت‌ها … صبح را شب و شب را صبح می‌کنند. آنها هم هر شب، به رسم شب‌های دیگر، سطل‌های کثیف زباله‌شان را در همان جوی‌ها خالی می‌کنند. جوی‌هایی که شاید هفته‌ای یک‌ بار خالی شود. شاید هم نشود.*

گزارش روزنامه «شهروند» به قلم زهرا جعفرزاده
دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۳

 

یک دیدگاه برای ”گزارشی تکان‌دهنده از یک محله در تهران

  1. از خواندن اين مقاله بسيار افسرده شدم و از خودم بدم اومد در چه دنياي زندگي مي كنيم كه همسايه از همسايه خبر نداره ميليون دلار پول تو اين كشور رد و بدل مي شه به راحتي از جيب و ماليات همين مردم محروم ولي خودشون ذره اي از اين امكانات بهره مند نيستند در عصري كه حمام يك وسيله واجب براي هرخونه ايست و در همين تهران به اصطلاح مدرن در بعضي جاها بخاطر نداشتن حمام بچه هاي معصوم با اين مشكلات دست و پنجه نرم مي كنند جاي بسي تاسف داره !؟

    لایک

  2. وقتی اسم جمعیتی که قرار است به وظعیت این بچه ها رسیدگی کند شده امام علی باید تا آخر مسئله را خواند و فهمید که فاجعه هولناکی در این مملکت در حال به وقوع پیوستن است !این جمعیت لابد قبل از اینکه به فکر بچه ها باشد فکر تبلیغات برای امام اول شیعیان است که شمشیر از کف می کشید انسان ها را ده دهها قتل و عام می کرد و عربده کشی می کرد و رقیب می طلبید .وقتی مراکز کمک های اجتماعی به نام های امامان و آخوند های شکم پرست و چپاوول گری که خود عامل این فلاکت هستند شده باشد دیگر نباید انتظاری داشت .از روزی که این اسلامیون ان قلابی از راه رسیدندند و با همدستی بازاری ها و بیگانگان شروع به ایجاد سازمان های موازی نمودند تا نیرو های مردمی و انسان دوست را از میدان بدر کنند و خود سکان همه چیز را به دست گیرند فاجعه هر بار عمیق تر شد .این دار ودسته قبل از هر چیز به فکر تبلیغ ایدئو لوزی اسلامی خود هستند و اگر بتوانند از بین همین مردم فلاکت زده نیرو های سرکوب و شگنجه گر و پاسدار و بسیجی نیز انتخاب می کنند..

    لایک

برای فرحناز پاسخی بگذارید لغو پاسخ